بسم الله الرحمن الرحیم

دلـــدار غــــــم

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

Alternative content



دیدی که چه کرد آن یگانه

دیدی که چه کرد آن یگانه


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
 
دیدی که چه کرد آن یگانه ما را و تو را کجا فرستاد ما را بفریفت ما چه باشیم آن سلسله کو به دست دارد از سنگ برون کشید مکری بست او گرهی میان ابرو بر درگه او است دل چو مسمار بر مرکب مملکت سوار او است گر او کمر کهی بگیرد خود آن که قاف همچو سیمرغ از شرم عقیق درفشانش بادی که ز عشق او است در تن عشاق مذکرند وین خلق ساقی درده قدح که ماییم آبی برزن که آتش دل در دست همیشه مصحفم بود اندر دهنی که بود تسبیح بس صومعه​ها که سیل بربود هشیار ز من فسانه ناید مستم کن و برپران چو تیرم چون مست بود ز باده حق بی​خویش گذر کند ز دیوار باخویش ز حق شوند و بی​خویش دیدم که لبش شراب نوشد و آن گاه چی می می خدایی ماهی ز کنار چرخ درتافت این طرفه که شخص بی​دل و جان مشنو غم عشق را ز هشیار هرگز دیدی تو یا کسی دید دم درکش و فضل و فن رها کن                     برساخت پریر یک بهانه او ماند و دو سه پری خانه با آن حرکات ساحرانه بربندد گردن زمانه شاباش زهی شکر فسانه گم گشت خرد از این میانه بردوخته خویش بر ستانه در دست وی است تازیانه که را چو کهی کند کشانه کرده​ست به کویش آشیانه درها بگداخت دانه دانه ساکن نشود به رازیانه درمانده​اند در مثانه مخمور ز باده شبانه بر چرخ همی​زند زبانه وز عشق گرفته​ام چغانه شعر است و دوبیتی و ترانه چه سیل که بحر بی​کرانه مانند رباب بی​کمانه بشنو قصص بنی کنانه شهباز شود کمین سمانه بر روی هوا شود روانه می​ها بکشند عاشقانه کی دید ز لب می مغانه نه از خنب فلان و یا فلانه گم گشت دلم از این میانه چون چنگ همی​کند فغانه کو سردلب است و سردچانه یخدان ز آتش دهد نشانه با باز چه فن زند سمانه                  

 

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو
ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو خواه رومی خواه تازی من نخواهم غیر تو هم بسوزی هم بسازی هم بتابی در جهان گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن ای دل پران من تا کی از این ویران تن        
  پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو از جمال و از کمال و لطف مخدومی بگو آفتابی ماهتابی آتشی مومی بگو تو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگو گر تو بازی برپر آن جا ور تو خود بومی بگو

 

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز

                      


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
 
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان گر تو عشقی داری ای جان از پی اعلام را ور تو بند شهوتی دعوی عشاقی مکن عاشق و شهوت کجا جمع آید ای تو ساده دل گر همی​خواهی که بویی بشنوی زین رمزها ور نبینی کز دو عالم برتر آمد شمس دین رو به کتاب تعلم گرد علم فقه گرد جان من از عشق شمس الدین ز طفلی دور شد عقل من از دست رفت و شعر من ناقص بماند ای جلال الدین بخسپ و ترک کن املا بگو                              خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز جمله شب می​گداز و جمله شب خوش می​بسوز در میان آن خزان باشد دل عاشق تموز عاشقانه نعره​ای زن عاشقانه فوز فوز در ببند اندر خلاء و شهوت خود را بسوز عیسی و خر در یکی آخر کجا دارند پوز چشم را از غیر شمس الدین تبریزی بدوز بر تک دریای غفلت مرده ریگی تو هنوز تا سرافرازی شوی اندر یجوز و لایجوز عشق او زین پس نماند با مویز و جوز و کوز زان کمانم هست عریان از لباس نقش و توز که تک آن شیر را اندرنیابد هیچ یوز                             

                              

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دلم را ناله سرنای باید

1
2
3
4
5
6
7
 
دلم را ناله سرنای باید به جان خواهم نوای عاشقانه همی​نالم که از غم بار دارم بگو ای نای حال عاشقان را ببین ای جان من کز بانگ طاسی بخوان بر سینه دل این عزیمت چو ناله مونس رنجور گردد                
  که از سرنای بوی یار آید کز آن ناله جمال جان نماید عجب این جان نالان تا چه زاید که آواز تو جان می​آزماید مه بگرفته چون وا می​گشاید که تا فریاد از پریان برآید گرش گویی خمش کن هم نشاید                  

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
 
آن کس شخاک و کروشنسته آب زندگانش  گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل چشم مست یار گویان هر زمان با چشم من رو فزون شو از دو عالم تا بریزم بر سرت ذره ذره عاشقانه پهلوی معشوق خویش اندر آن پیوند کردن آب و آتش یک شده​ست زیر پاشان گنج​ها و سوی بالا باغ​ها من اگر پیدا نگویم بی​صفت پیداست آن شمس تبریزی تو خورشیدی چه گویم مدح تو                          نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست گفت آری من قصابم گردران با گردنست آن نگنجد در نظر چه جای پیدا کردنست در دو عالم می​نگنجد آنچ در چشم منست آنچ دل را جان جان و دیدگان را دیدنست می​زند پهلو که وقت عقد و کابین کردنست غنچه آن جا سنبلست و سرو آن جا سوسنست بشنو از بالا نه وقت زیر و بالا گفتنست ذوق آن اندر سرست و طوق آن در گردنست صد زبان دارم چو تیغ اما به وصفت الکنست                  

 

 

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اشک

 

 
قطره روان شد و راه افتاد
 
قطره از دست داد و به آسمان رفت
 
و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
 
 
تا روزی كه خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
 
خدا قطره را به دریا رساند
 
قطره طعم دریا را چشید
 
طعم دریا شدن را
 
اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
 
خدا گفت : هست!
 
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
 
بزرگ ترین را، و بی نهایت را !
 
 
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
 
و آدم عاشق بود، دنبال كلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
 
اما هیچ كلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
 
آدم همه ی عشقش را درون یك قطره ریخت
 
قطره از قلب عاشق عبور كرد!
 
و وقتی كه قطره از چشم عاشق چكید. خدا گفت
 
 

حالا تو بی نهایتی، زیرا كه عكس من در اشــك عــاشق است

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پاییز را دوست دارم

 


 

 

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش


نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چشمان تو در آينه ي اشك!

  آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوري كه درياست به مرداب نباشد

           

             هرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق آن را كه به دل عاشق بود خواب نباشد

              

                 در پيش قدت كيست كه از پا ننشيند يا زلف تو را بيند و بيتاب نباشد

  

            چشمان تو در آينده ي اشك چه زيباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد

 

                   گفتم شب مهتاب بيا نازكنان گفت آنجا كه منم حاجت مهتا نباشد

 

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شهر عاشقانه

.:.اول یه شعر عشقولانه ی واقعا زیبا.:.

 

گفتم نرو پرپر میشم

 

گفتی: میخوام رها باشم

 

گفتم: آخه عاشق شدم

 

گفتی:میخوام تنها باشم

 

گفتم: دلم

 

گفتی: بسوز

 

گفتی: یه عمری باز هنوز

 

گفتم: پس عمرم چی میشه

 

گفتی: هدر شد شب و روز

 

گفتم: آخه داغون میشم

 

گفتی: به من خوش میگذره

 

گفتم: بیا چشمام تویی

 

گفتی: آخر کی میخره

 

گفتم: منو جنس میبینی؟

 

گفتی: آره بی قیمتی

 

گفتم: یه روز کسی بودم

 

با من نکن بی حرمتی

 

گفتم: صدام میمیره باز

 

گفتی: با درد بسوز بساز

 

گفتم : حالا که پیر شدم

 

گفتی: که از تو سیر شدم

 

گفتم: تمنا میکنم

 

گفتی: میخوام خردت کنم

 

گفتم: بیا بشکن تنو

 

گفتی: فراموش کن منو

.:. اینم یه شعر باحال عشقی دیگه .:.

 

گفتمش : دل میخری؟  

گفتا چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند!

خنده کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود  باز آمدم او رفته بود

دل ز دستانش بر زمین افتاده بود

                                              جای پایش روی دل جا مانده بود !!!

.:. اینم یه مطلب قشنگ .:.  

از خدا پرسیدم چی دوست داری؟

گفت :سخاوت

دیوانه گفت: حماقت

غم گفت: ملامت

کوه گفت:صلابت

معشوق گفت: نگاهت

فدای تو که گفتی: رفاقت

 

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان پدر پسر

مردی ديروقت ‚ خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.

سلام بابایی ! يك سئوال از شما بپرسم ؟

- بله حتماً.چه سئوالي؟

- بابا ! شما براي هرساعت كالی چخد پول مي گيريد؟

مرد با ناراحتي پاسخ داد: اين به تو ارتباطي نداره. چرا چنين سئوالي ميكني؟

- فقط ميخوام بدونم بابایی........

- اگر فقط میخای بدونی ‚ بسيار خوب مي گم : 2000 تومن

پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : بابایی ميشه 1000 تومن به من قرض بدی ؟

مرد عصباني شد و گفت : اگر دليلت براي پرسيدن اين سئوال ‚ فقط اين بود كه پولي براي خريدن يك اسباب بازي مزخرف از من بگيري كاملآ در اشتباهي‚ سريع به اطاقت برگرد و برو فكر كن كه چرا اينقدر خودخواه هستي. من هر روز سخت كارمي كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه وقت ندارم.

پسر كوچك‚ آرام به اتاقش رفت و در رو بست.

مرد نشست و باز هم عصباني تر شد: چطور به خودش اجازه مي ده فقط براي گرفتن پول ازمن چنين سئوالاتي كنه؟

بعد از حدود يك ساعت مرد آرام تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلي تند وخشن رفتار كرده است. شايد واقعآ چيزي بوده كه  براي خريدنش به 1000 تومن نيازداشته است.به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.

- خوابي پسرم ؟

- نه بابا ، بيدالم.

- من فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولاني بود و همه ناراحتي هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين 1000 تومن  كه خواسته بودي.

پسر كوچولو نشست‚ خنديد و فرياد زد : مچكلم باباجونی ! بعد دستش را زير بالشش بردو از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصباني شد و با ناراحتي گفت : با اين كه خودت پول داشتي ‚ چرا دوباره درخواست پول كردي؟

پسر كوچولو پاسخ داد: براي اينكه پولم كافي نبود‚ ولي من حالا 2000 تومن دارم. آيا

مي تونم يك ساعت از كار شما رو بخلم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟من شام خوردن با شما را خيلي دوست دارم بابایی..
نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان دو عشق

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ....
.......


پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر 2

مي ترسم از نبودنت...

و از بودنت بيشتر!!!

نداشتن تو ويرانم ميكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.

و وقتي هستي" تو را" می خواهم.

رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!

بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....

بي تو خسته ام و با تو در فرار...

در خيال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت.......

 

 

من عشق را در تو تورا در دل دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به
خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایش و زندگی را به خاطر زیباییش
و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تورا خلق کرد دوست دارم........

 

 

 

 

دلم میخوادوقتی میای کوچه روآب پاشی کنم
رودیوارای شهرمون عکستو نقاشی کنم
دلم میخوادوقتی میای توکوچه قربونی کنم
صحن وسرای خونه روبرات چراغونی کنم
دلم میخوادوقتی میای یه عالمه گل بیارم
یه شاخه ازاون گل هاروتوباغ قلبت بکارم
دلم میخوادوقتی میای بدی هاروخط بزنم
بعدخودمویواشکی کنج دلت جابکنم

 

به افسون محو کردی شکــوه های بیکرانــم را
به هر نوعی که بود ای نوش لب بستی زبانم را

به نیکی میبری نامــم ولی چــندان بدی با من
که گم میخواهی از روی زمین نام و نشانم را

به این خوشدل توان بودن که بهر مصلحت با من
نمــایی دوســتی و دوســت داری دشــمنانم را
 

 

تنه رود هم همه آب ، من پر از وسوسه خواب
واسه رویای رسیدن، منه بی حوصله بی تاب

میونه باور و تردید ، میونه عشق و معما
با تو هر نفس غنیمت، با تو هر لحظه یه دنیا

با تو پر شور و نشاطم ، تو هیاهوی نگاتم
تو یه آوازه قشنگی ، من تو آهنگه صداتم

مثله خنده رو لباتم ، مثله اشک رو گونه هاتم
تو رو میبوسم و انگار شاعره شعره چشاتم

دشت پونه های وحشی ، رنگ التماس و خواهش
موج خاکستری باد ، شعله ی گرم نوازش
.......

 

یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ....

یه غریب اشنا

دل جونمو ربود

اینجوری نگام نکن

گل یاس مهربون

اون غریبه خودتی

تا ابد پیشم بمون

 

 

 

کاش می شد تو جنگلا،یه کلبه داشتیم من و تو

زمین و شخم می زدیم ،دونه می کاشتیم من تو

خودمون خونه می ساختیم ،دستامون گلی می شد

آهن و بتن نبود،دیوارا،کاگلی میشد

وقتی هیزم می آوردم تو میشستی رو به روم

می چکید نم نم بارون رو درختا روی بوم

آتیش کلبه به را بود ،دیگه سردت نمی شد

غم نون زانو می زد،حریف مردت نمی شد

کاش رو کول آدما خورجینی از غصه نبود

عشق آدما به هم فقط توی قصه نبود

کاشکی رو سر گلا منت باغبون نبود

واسه امنیت شهر ،گزمه و پاسبون نبود

 

 

 

ما که رفتیم ولی یادت باشه دیوونه بودیم

 

واسه تو یه عمر اسیر تو کنجه این خونه بودیم

 

ما که رفتیم ولی این رسمه وفداری نبود

 

قصه ی چشمای تو واسه ما تکراری نبود

 

ما که رفتیم حالا تو میمونی و عشقه جدید

 

میدونم چند روز دیگه میشنوم جدا شدید

 

ما که رفتیم ولی مزده دستای ما این نبود

 

دله ما لایقه اینکه بندازیش زمین نبود

 

ما که رفتیم ولی کن قدرتو دونسته بودیم

 

بیشترم خواسته بودیم ولی نتونسته بودیم

 

ما که رفتیم ولی دل ندادیم به عشقه کاغذی

 

لااقل میومدی پیشم واسه خداحافظی.......

 

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر بسیار زیبای کلاغ عاشق رو برای شما عاشقان در نظر گرفتم

شعر بسیار زیبای کلاغ عاشق رو برای شما عاشقان در نظر گرفتم
نمیدونم شاعرش کی هست اما امیدوارم خوشتون بیاد
حتما بخونیدش و نظرتون رو اعلام کنید
شعری که شاید درد خیلی ها باشه...


یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ

قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد

توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد


روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری

گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!

نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ

پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب

واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست

برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه ،......... هیچ کجا خبر نبود

وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو

فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو



باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد

خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری

شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

اخمای قناریه ، .......دوباره رفتش تو هم!


کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم

فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آیینه

نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس

گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز

روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز


نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو

یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری

وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری


خجالت نمی‌کشی؟.... واسه گوشتای شیکم!؟

دوست دارم شوهر من ، .....باشه پیمناست دست کم!

دیگه از فردا کلاغ ،.... حسابی رفت تو رژیم

می‌کردش بدنسازی ، .....بارفیکس و دمبل و سیم

بعدش هم می‌رفت تو پارک ،..... می‌دویید راهای دور

آره این کلاغ ما ،‌.....خیلی خیلی بود صبور


واسه ریختن عرق ، .....می‌کردش طناب‌بازی

ولی از روند کار ، ....نبودش خیلی راضی

پا شدی رفتش به شهر ،.... دنبال دکتر خوب

دو هفته بستری شد ، .....که بشه یه تیکه چوب

قرصای جور و واجور ، ....رژیمای رنگارنگ

تمرینهای ورزشی ، ....لباسای کیپ تنگ

آخرش اومد رو فرم ، .....هیکل و وزن کلاغ

با هزار تا آرزو ، .....اومدش به سمت باغ


وقتی از دور میومد ، .....شنیدش صدای ساز

تنبک و تنبور و دف ، ....شادی و رقص و آواز

دل زاغه هری ریخت !........ نکنه قناریه؟

شایدم عروسی ......... بازای شکاریه!!


دیدش ای وای قناری ، .....پوشیده رخت عروس

یعنی دامادش کیه؟ .....طاووسه یا که خروس؟

هی کی هست لابد تو تیپ ، ....حرف اولو می‌زنه!

توی هیکل و صورت ،‌ ....صد برابر منه

کلاغه رفتشو دید ،..... شوهر قناری رو

شوکه شد ، نمی‌دونست، ....چیز اصل کاری رو!

می‌دونین مشکل کار ،.... از همون اول چی بود؟

کلاغه دوچرخه داشت
،‌.....صاحب بی ام و نبود

نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر

   اي چراغ دل تاريكم از اين خانه مرو                              آشناي تو منم بر در بيگانه مرو

   

      شمع من باش و بمان نور ز تو اشك ز من                     جانفشان تو منم در بر پروانه مرو

    

 

      سوختي جان مرا آه مكن اشك مريز                            از بر عاشق دلداده غريبانه مرو

 

     

      لاله رويا بسه گل چهره ي خود چنگ مزن                     سر كشي بس كن و عاقل شو ديوانه مرو

   

      قصه خواهي شد و از ياد جهان خواهي رفت                 قهر بيهوده مكن دردل افسانه مرو

    

      كلبه ي تنگ مرا مهر تويي ماه تويي 

                          

اي چراغ شب تاريكم از اين خانه مرو
نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اس ام عشقولانه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

گفتگومان همیشه شیرین بود / لحظه

هامان به خنده افرین بود / شکستی و رفتی بی وفا کی قرارمون این بود
-----------------------
نه بلبل خواهد از زمستان جدایی / نه گل دارد خیال بی وفایی / ولیکن چرخش چرخ ستمگر / زند بر هم رسم اشنایی

-------------------------------
مینویسم نامه را با برگ چایی / که هر وقت میخوری یادم بیاری
-------------------------------------

عابر شهر چشاتیم / دل من اهل ریانیست / اونی که مثل تو باشه / حتی توی قصه  ها نیست
------------------------------
شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن/ گر چه دور افتاده ام هرگز فراموشم نکن
 
-------------------------------
دنیا هم به ادمهای خوشبین نیاز داره هم بدبین چون ادمهای خوشبین هواپیما میشازن اما ادمهای بدبین چتر نجات
-----------------------------------
اگر یادت کنم پروانه میشم / فراموشت کنم دیوانه میشم / غروب عاشقان رنگ طلاییست / اگر چه اخرش مرگ و جداییست

------------------------------------ 
 هر شهری یک شاهی داره هر شاهی یک تاجی داره من شاه و شما تاج سر ما هستی .
---------------------------
هر جا بری ما باهاتیم مثل علف زیر پاتیم مثل عسل رو لبهاتیم مثل غنچه رو دستاتیم
---------------------------------
دوصت دارم با ص  صابون تا همه تو کفش بمونن.
----------------------------

دوست داشتم همیشه یک ابر بودم چون ابر اونقدر شهامت داره که وقتی دلش میگیره پیش عالم و ادم گریه میکنه .
------------------------------------

تا جام عجل نکرده ام نوش هرگز نکنم تو را فراموش.
------------------------------

بوسه تنها تصادفی است که خسارتی ندارد- اغوش تنها پارکینگی است که جریمه ندارد – محبت تنها کادویی است که هدیه ندارد و تو تنها کسی هستی که همتا نداری.
-----------------------------

10 تا گل دوست دارم 9 تا طبیعی و 1 مصنوعی تا اخرین گل پژمرده شود دوستت دارم.
----------------------------------

پس از عرض سلام چاکرانه به سویت میکنم نامه روانه امیدوارم  خدا یار تو باشد به هر جا میروی نگهدار تو باشد
---------------------------------------

بگیر از من گل یادبودی / که تنها لایق ان تو بودی / هزاران خواستند ان را بگیرند / ندادم چون عزیزترین تو بودی
----------------------------------

من در این کلبه خوشم تو در ان اوج که هستی خوش باش من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش.
-------------------------------------

نشنو از نی نی حصیری بی نواست/ بشنو از دل دل حریم کبریاست/ نی بسوزد خاک وخاکستر شود /دل بسوزد خانه دلبر شود
-------------------------------------

خسته از بیم و امید عشق رنجورم ارامش جاودانه میخواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم اسایش بیكرانه میخواهم پا بر سر دل نهاده می گویم بگذشتن از ان ستیزه جو خوشتر یك بو... 
 
-----------------------------------------

دوستیت : زلال    مرامت : عسل   ظاهرت : طلا   وجودت : نعمت   داشتنت : غنیمت
--------------------------------

یه کامیون ارادت داریم سریع خالی کن کامیون بعدی تو راهه
--------------------------------

ابیتر از انیم که بی رنگ بمیریم / از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم / شاید که خدا خواست دل تنگ بمیریم
------------------------------------
اگه میخوای دوست داشته باشم برو پایین ................................ دیدی کمبود محبت داری
------------------------------------

میدونم بیداری داری ستاره ها رو میشماری یک ستاره کمه چون داره برات اس ام اس میفرسته منم خوابم نمیاد دارم خوشکلا رو میشمارم اما یکیش کمه چون داره اس ام اس میخونه
-----------------------------------

خاک پای دوست شدن در نزد ما یک ارزوست/ گر دوست قابل بداند جان من تقدیم اوست
------------------------------------

اگر ده تا گل ناز گرفتی دستت و رفتی جلوی اینه دیدی یازده تاست تعجب نکن معلومه که یکیش خودتی
---------------------------------------

اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا ان است که نامت را همیشه زیر لب دارم
 
-----------------------------------------
اگر باران بودم انقدر میباریدم تا غمهایت را بشویم
اگر گل بودم تقدیم وجودت میگشتم
اگر تار بودم اهنگ دلنواختت را می نواختم دریغا که نه گلم نه تارم و نه بارانم ولی هر کیو هر جا که باشم دوستت دارم.
------------------------------------
ای اس ام اس برو پیش کسی که خیلی دوستش دارم اگه کار داشت مزاحمش نشو اگه خواب بود اروم ببوسش و اگه تو رو خوند بهش بگو خیلی دوستت دارم

---------------------------

5جره چشاتیم / 4 پایه نگاتیم / 3 تاره شباتیم / 2 رشکه صفاتیم / 1 کلام خاک پاتیم


-----------------------------------

زندگی زندان عشق است ما بدان دلباختیم / خوبی هایش را ندیدیم با بدیهایش ساختیم / درباره زندگی تا میتوانستیم تاختیم / مثل گمار پست هر چه کوشیدیم باختیم
 
--------------------------------

لیوان ز لبت بوسه گرفت و من بوسه ز لیوان دیدی ز لبت بوسه گرفتم به چه عنوان


-------------------------------------


به من میگفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیرمیمیرم... باورم نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر...! سالهاست در تنهایی پژمرده ام... - کاش امتحانش نمی کردم
 
---------------------------------

امشب به خاطر غزل آخرم بخند….امشب که از همیشه شاعرترم بخند….تا پر شود نگاه من از رنگ زندگی….تا حس بودنت بشود باورم بخند
---------------------------------------


نشد ز عشق برای همیشه دور بمانم….. شکوه چشم تو نگذاشت با غرور بمانم
--------------------------------


در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود. وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان . قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شدم به تنهایی و مرگ . کنار چوبیه دار از من خواستند تا اخرین خواسته ام را بگویم و ومن گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم
-------------------------------------


گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
--------------------------------


باغبان ز من آزرده مشو غنچه نچیدم ……پاره های جگر است اینکه به دامن دارم
 
پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند
----------------------------------------


فراموش كن چیزی را كه نمیتوانی به دست اوری.............و به دست اور چیزی را كه نمیتوانی فراموش كنی
اس ام اس های عاشقانه , اس ام اس عاشقانه , اس ام اس عشقولانه


صدام به خاطر تیر باران مردم اعدام شد، چه آینده ای در انتظار توست که قلب مرا بمبارن کردی؟؟؟؟؟
--------------------------------------
قوری ز قلم قلم ز قوری      تو عشق منی گو گور مگوری
-----------------------------------

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 
اگر در گلبرگ دست هایت از برای من مهربانی می آوردی بر انگشتان خواهشت پیوسته می باریدم تا طراوت را در آنها جاودان سازم 
 
---------------------------

سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم
ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم
ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم
ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را
هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه ی باران ندیده
--------------------------------------


کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد سپرد
 
-------------------------------------
 
همیشه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید: 1- جسارت در بیان عقیده 2- جرأت در پذیرش اشتباه
 
-----------------------------

 
آبی تر از آنیم كه بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم كه با سنگ بمیریم تقصیر كسی نیست كه اینگونه غریبیم شاید كه خدا خواست كه دلتنگ بمیریم
----------------------------
کردگارا، احساس را زمن مگیر که بنده ام به درگاهت با دلی خون ز بندگانت و مرا رها مکن در این دنیای مکر که دل آتش می زنند و عاشق می کشند. کردگارا، مرا تنها مگذار
--------------------------------

لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند...
 
-------------------------------

 
ای آسمان رفت عشق من از دست من.... عشق همیشه مست من..... یک عمر..... با بخت بدش بگریستم..... بگریستم...... باری نپرسید از دلم، من کیستم؟ من چیستم......
----------------------------------


این جمله همیشه یادت باشه : زندگی گل سرخئ است که گلبرگهایش خیالی وخارهایش واقعی است
--------------------------------

تو آنجا من اینجا در جمع ولی محزون و تنها از عالم ترا می خواهم و بس ترا دیوانه عشق تو را بیگانه از هر آشنایی
-------------------------------

شاید كسی را كه با تو خندیده فراموش كنی اما كسی را كه با تو اشك ریخته هرگز....
----------------------------------


سایه ام عاشق سایه ات شده می خواستم ببینم می تونیم همسایه شویم ؟
--------------------------------------

 
هفت شهر عشق شهر اول : نگاه و دلربایی شهر دوم : دیدار و آشنایی شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی شهر چهارم : بهانه،فکر،جدایی شهر پنجم : بی وفایی شهر ششم : دوری و بی اعتنایی شهر هفتم : اشک،آه،تنهایی
----------------------------------------------


که چون بر گونه هایش بوسه زنم مرا سیلی می نوازد و چون او را سیلی زنم به خاک افتاده و بر پاهایم بوسه می زند؟
---------------------------------------------


هر گاه خواستی از جاده شب بگذری در این اندیشه مباش که خورشید بر تو بیگاه طلوع کند!
----------------------------
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو كه بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من كه خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد
--------------------------------------


ابر بارنده به دریا میگفت من نبارم تو كجا دریایی در دلش خنده كنان دریا گفت ابر بارنده تو خود از مائی
 
---------------------------------------


هر وقت تونستی برفو سیاه کنی-پر کلاغ رو سفید کنی-آتیشو بوس کنی-آبو یه نفس عمیق بکشی-اون موقع بدون که میتونم فراموشت کنم
----------------------------------


گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت:چند تا؟
 دستامو بالاآوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
 اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود.

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
نويسنده: ERMIA تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به نام خداوندی که محبت و عشق را در آدمی به ودیعه گذاشت تا با آن به بهترین ها عشق بورزد و به نام او که بهترین محبوب های عالم عاشق اویند

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to ermia-m2.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com